دانلود رایگان رمان ادم و حوا
رمان ادم و حوا نوشته گیسو پاییز
ژانر عاشقانه و مذهبی
قسمتی از رمان
وضو گرفتم نمازم رو بخونم که همون موقع رضوان زنگ زد و ساعت قرارش با نرگس رو گفت و آخرش
اضافه کرد قرار شده امیرمهدي بیاد دنبالمون . و ما رو ببره
.
داشتم از شدت ذوق پس می افتادم . طوري که مامان اخمی بهم کرد و ذوقم کور شد
.
مامان
–
خوبه که با خدا قول و قرار داري وگرنه معلوم نیست می خواستی چقدر
ذوق کنی ؟
خودم رو مظلوم کردم.
من
–
دختر به این خوبی
!
مامان– به جاي این ذوق کردنا و این مظلوم بازیا بگو کی بگم این خواستگارا بیان ؟
اخمی کردم
.
من
–
واي مامان . یه امروز حال من رو نگیر . بذار براي بعد تو رو خدا