دانلود رایگان رمان تژگاه
رمان تژگاه نوشته ارزو نامداری
ژانر عاشقانه و معمایی و انتقامی
قسمتی از رمان
حالم آشوب بود و از شکمم صداهای عجیب غریب میامد … لباسهایم را در رختکن بانوان عوض کردم و بی توجه به صداهای اطراف شکلاتی که دیروز از خانمی که نذری میداد، گرفته بودم و فراموشم شده بود را باز کردم و در دهانم گزاشتم … شیرینی اش حالم را کمی بهتر کرد … مقنعه ام را سرکردم و خداحافظی کوتاهی با همکارهایم … تمام موجودی کیفم ۴۵هزار تومن بود و یخچال خالی خانه مثل همیشه دهن کجی میکرد!
داروهای پدر تمام شده بود و مدادهای آریا هم به ته رسیده بود … از خیابان خیس عبور کردم و خود را به ایستگاه اتوبوس رساندم … جا برای نشستن و منتظر ماندن نبود … نگاهم با انگشت شصتم که از کفش بیرون زده بود تلاقی کرد … آهم را در هوای سرد و آلوده ی تهران رها کردم … راستی کی به این روز افتادیم؟ … آن همه کفش آنتیک و لباسهای برند کجا رفتند؟ ماشینی که با مهسا در خیابان ها ویراژ میرفتیم و با پسرها کورس میگزاشتیم… سفرهای خارجه ام با مهسا و انگین
خانه ای که پر از خدمتکار بود و بزرگترین روشنایی اش مادرم بود که هر شب منتظر میماند تا دست از شیطنتهایم بردارم و قبل از ساعت نه بازگردم … با ایستادن اتوبوس همگی به طرف در هجوم بردند … عجله چه معنایی داشت وقتی همه سر پا می ایستادند؟؟ تمام خرید من به داروهای پدرم ،دوعدد مداد،کمی گوجه و سیبزمینی و ده عدد نان ختم شد … کلید را به در رنگ و رورفته ی آهنی انداختم …