دانلود رایگان رمان عصیانگر
رمان عصیاگر نوشته سحر نصیری
ژانر عاشقانه و کلکلی و هیجانی
قسمتی از رمان
با جدیت پرونده زیردست مو امضا کردم تا با همکاری با شرکت مهرآرا بتونم چاوش خان رو با خاک یکسان کنم
با اخم روی صندلی چرخ دار چرخیدم که یدفعه با کوبیده شدن در اتاق به دیوار دفتر سریع از رو صندلی رییس پریدم پایین
منشی جناب رئیس با دیدن عکس العمل ام پقی زد زیر خنده و گفت:
_ باز حس رییس بودن گرفتت کنیز شاه میرزا؟!
با جیغ جیغ گفتم :_این چه وضع ابراز وجوده زهرم ترکید!
یه دفعه جدی شد و گفت پاشو پاشو دیوونه بازی هاتو جمع کن رئیس داره میاد اینو که گفت تو جام خشکم زد پریدم بهش :
_ یه ساعته وایسادی هر هر کر کر می کنی نمیتونی زودتر حرفتو تلاوت کنی؟
همونطور که داشت ترتر می زد گفت:
_ جون تو هر وقت قیافتو میبینم خندم میگیره حرفم یادم میره با چشم غره گفتم:
_مگه قیافم چشه؟ بگو تا چشاتو از کاسه در بیارم!
باخنده یکم نگام کرد و گفت : _خداییش هیچی
خواستم دهن باز کنم سر تاپاشو بخاطره عیبی ک نزدیک بود روم بزاره قهوه ای کنم که با صدای آسانسور دهنم بسته شد!
جفتمون هول کردیم سریع پریدم برگه هارو از رو میز برداشتم و پرت کردم تو سطل آشغال
سانازم دوید بیرون و خانومانه نشست رو صندلیش با قیافه جدی صاف وایسادم کنار میز یه نگاه
به ظاهرم انداختم یه مانتوی کوتاه کتی و شلواره کرم پوشیده بودم با کفشای پاشنه کوتاه!
یه تیپ کاملا رییس پسندانه و رسمی محو استایل خودم بودم که یدفعه در باز شد و رییس
با اخمای روی پیشونی اومد داخل با دیدنش ارامش و اطمینان به قلبم سرازیر شد
اگه نبود من به خیلی چیزا نرسیده بودم و حتی الان اینجا نبودم