های رمان

Hi Roman

رمان هبوط نوشته فاطمه حیدری 

 

ژانر عاشقانه و غمگین و اجتماعی

        

 

قسمتی از رمان 

دستها.. دستها خیلی مهم بودند. دستها کارهای بزرگی انجام میدادند! د ستها آشپزی میکردند، ساختمان میساختند، دستها قاتل هم میشدند. اما یک کار مهم داشتند، از همه مهمتر، دستها نوازش میکردند! دستهایی بین موهایم بود اما من حالم خوش نبودا
همینجا بودم، میان حجم ملحفه های سرمه ای و طلایی ، کنار کسی که یک هفته بیشتر نبود میشناختمش، بازی خنده داری بود یکنفر میاید و تو در مقابلش سپر میاندازی، چون فکر میکنی دارویت اینبار در این ادم پنهان مانده؟

اخرش میبینی،، نه،،، همه مرد ها دروغتد.. دارو جای دیگریست
! میبینی عین هاجر دنبال سراب میدوی…

عین یک بت سرد و بی روح به انتهای شبخواب های طلایی خیره شده ام و فکر میکنم در همین لحظه چه کسی میداند که من دقیقا در کدام طبقه جهنم دارم تقاص پس میدهم؟ از کجا میخواهند بفهمند پلاک سه این خیابان بن پست، نوک این آسمان خراش در چه گهی دست و پا میزنم و دستم از این الج نزار بیرون مانده…

المیرا اگر میفهمید چه میکرد؟

دلم نمیخواهد فکرش را بکنم…
بلند میشوم، لباسم را تن میکنم و بدون اینکه نگاهش کنم ، کیفم را میزنم زیر بغل ، گورم را از جهنم امروزم گم میکنم
چند خط میخواست؟ چند صفحه؟ هیچ.. یک پاراگراف کافی بود تا همه آدمهای دنیا بفهمند من چه هستم… من یک موجود خود ساخته ام! خدا مرا نیافریده، خدا این رایحه را نیافریده! این رایحه را خودم ساختم، و اکثر اوقات به بودنش افتخار نمیکنم!

من یک موجود ریز و نحیفم با موهای بور و چشمهای قهوه ای ساده ، از فضا نیامده ام، هاله نور و اتش هم دور سرم ندارم. مثل همه ادمها راه میروم ، میخورم، گریه میکنم، میدوم اما مثل همه ادمها نمیخوابم! خوابهایم… من چند سال بود که نمیخوابیدم… آدم فضایی ها میخواید؟ خوشبحالشان… خوشبختی ادم فضایی ها از من بیشتر بود ، اما خواب کم اهمیت ترین نداشته من در این دنیاست
همین چند خط کافی بود تا همه دنیا بفهمد من چه موجود موذی و کثیفی هستم که مثل خوره به جان زندگی آدمها میافتد و مثل زالو خوشبختیشان میمکد و مثل یک کرکس به باقی مانده شان هم رحم نمیکند… من یک باغ وحش سیار بودم!

 

            دانلود رایگان رمان هبوط فرمت PDF                          

رمان بغض ترانه ام مشو نوشته هانیه وطن خواه 

          

 

 

ژانر عاشقانه و غمگین و اجتماعی 

 

قسمتی از رمان 

سمیه خانوم: کار پیدا کردي؟
داره اول ماه می‌شه… به فکر اجاره هستی؟
_شما نگران نباشید…
از زیر سنگم که شده من اجاره شما رو تمام و کمال پرداخت می‌کنم.
جوابی به مضحکی این جواب نداشتم، مگه سنگی هم هست که زیرش یک مشت پول باشه؟!

اصلا اگه با همون فرض معروف محال باشه من از کجا پیدا کنم این سنگو؟!
اصلا اگه باشه مگه می‌شه یک نفر زودتر از من نرفته باشه سراغش؟!
یک لبخند می‌زنم به افکارم و باز هم به یاد اجاره‌اي می‌افتم که باید سر ماه که موعد تمومیش پانزده روز هست پرداخت کنم…
در آهنی رو پشت سرم آروم می بندم.
صداي زنگ موبایلم سوهانی می‌شه و مغزمو می‌تراشه…
اینم آهنگه که این گوشی داره؟ بیشتر شبیه سوت بلبلی هستش…
یعنی کیه؟
شاید مزاحم، شاید اشتباهی، شاید…
دستم بعد از یک تجسس چند ثانیه اي توي کیف مشت شده بیرون میاد، مشتمو باز می‌کنم و به شماره‌ی روي صفحه گوشی نگاه می‌اندازم.
شماره‌ی رندش به فکرم می‌اندازه که چند میلیونی بابت خطش رفته…
رندیش به فکرم می‌اندازه که امکان نداره همچین شماره‌اي مزاحم باشه…
دستم روی اتصال تماس می‌رود و گوشی رو نزدیکه گوشم می‌یرم.
_بله بفرمایید…
_بیا اینجا آقابزرگ حالش خرابه.
خواستم چیزی بگم ولی بوق ممتد…

 

دانلود رایگان رمان بغض ترانه ام مشو فرمت PDF                   

 

رمان بگذار امین دعایت باشم نوشته هانیه وطن خواه

 

 

ژانر عاشقانه و اجتماعی

 

قسمتی از رمان 

یادت باشد دلت که شکست سرت را بگیری بالا… / تلافی نکن… / فریاد نزن… / شرمگین نباش…
حواست باشد دل شکسته گوشه هایش تیز است… / مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی…
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود… / صبور باش و ساکت… / بغضت را پنهان کن… / رنجت را پنهان تر…

 

دانلود رایگان رمان بگذار امین دعایت باشم فرمتPDF                      

رمان سفر به دیار عشق نوشته ارام عشق 20

 

 

ژانر رمان عاشقانه و غمگین با پایان خوش

 

قسمتی از رمان 

چهار ساله همه ازش متنفرن پدر مادر برادر حتی همه ی فامیل با نگاه های پر از نفرت دلش رو بدرد میارن…

فقط و فقط به جرم بی گناهی بی گناهی که تو دادگاه همه گناهکاره… تا اینکه بالاخره بعد از چهار سال غریبه ای رو میبینه که از هر آشنایی براش آشناتره یا شاید هم آشنایی که از هر غریبه ای براش غریبه تره… خودش هم نمیدونه ولی این میشه نقطه ی آغاز دوباره ای برای داستان زندگی اون ….

 

دانلود رایگان رمان سفر به دیار عشق فرمت pdf                      

رمان تب داغ گناه نوشته نیلوفر قائمی فر

                       

 

ژانر عاشقانه

 

قسمتی از رمان 

رمان تب داغ گناه درباره ی پسری به نام آرمان و دختری  که باید به خاطر خانواده اش تقاص بدهد  است! آرمان مردی مغرور، کسی که به دنبال انتقام است. انتقامی که گذشته ای تلخ برای او و خانواده اش به بار آورده است. اما چه کسی باید تاوان این انتقام را پس دهد؟ دختری از همه چیز بی خبر! و اما با این حال رمان پایان خوشی خواهد داشت…

 

دانلود رایگان رمان تب داغ گناه فرمت pdf                         

 

رمان توسکا نوشته هما پور اصفهانی

           

 

 

ژانر عاشقانه 

 

قسمتی از رمان 

به ساعتم نگاه کردم و غر زدم …

– اه … چهار ساعته اینجا علاف شدیم … طناز … خاک بر سرت اینجا همش کلاه برداریه بیا بریم یه کوفتی بکنیم تو این شیکمامون … مردم از گشنگی … از ساعت شش صبح تا حال اینجاییم ..

طناز نگاهی به صف انداخت و در حالیکه با نیازمندیها خودشو باد می زد گفت: ده نفر بیشتر جلومون نیستن خره … یه ذره دیگه دندون سر کبدت بذار رفتیم تو..

نگاهی عاقل اند سفیهانه بهش کردم .. موهای حنایی رنگی داشت با چشمای قهوه ای روشن .. خوشگل بود و تودل برو … با هم دوست بودیم ولی نه خیلی صمیمی .. یه وقتایی که کارمون به هم گره می خورد یاد هم می افتادیم......

 

دانلود رایگان رمان توسکا فرمتPDF                                  

رمان افسونگر نوشته هما پور اصفهانی 

                     

 

 

ژانر عاشقانه و درام و اجتماعی 

 

قسمتی از رمان 

لوکیشن این رمان لندنه و دلیلش هم این بوده که یه سری مسائل رو اگه توی ایران می نوشتم پرده دری می شد … اما با توجه به فرهنگ باز اروپایی ها نوشتن این رمان توی فضای اروپا خیلی راحت تره! اما … با اینکه لوکشین خارج از ایرانه با وجود تمام سعی و تلاش من برخی شخصیت ها به خصوص شخصیت مرد این داستان خلق و خویی شبیه ایرانی ها داره! البته نه کامل … چه بسا که جایی از رمان وقتی که لوکشین عوض می شه می شه تفاوت فضا ، نوع شخصیت ها ، نوع دیالوگ ها و … رو حس کرد

خیلی سعی کردم زیاد وارد مسائل جزئی نشم که خوندن رمان برای افرادی که سن کمی دارن همراه با بدآموزی نباشه! اما نمی دونم تا چه حد موفق بودم … در هر صورت امیدوارم لحظاتی رو که برای خوندن این رمان می ذارین از دست رفته ندونین و از خوندش لذت ببرین … دوستدار همه شما … هما

آب دهنم رو تند تند قورت من دادم اما این بغض لعنتی دست از سر گلو بیچاره ام برداره … من موندم چرا خسته نمی ش! همینطور هر شب صبح تا شب و هر شب تا صبح در گلوی من جا خوش! می دونی من بیشتر از این حرف می زنم که میتونی بمیری ولی بازم از رو نرو … صدای بلند بلند شد:
– امیلی … مردی؟ سریع خم شدم و در درب کابینت افتادم و باز افتادم … خدایا از این خونه هاتف … همه جاش پر از سوسک و کثافته … هر چی هم میمونی شورم انگار نه جنار! خدایا من از سوسک بدم می یاد! چرا میمیر؟ صدای فردریک اینبار بلند تر از پیش بلند شد: امیلی !!! بیام تو اون آشپزخونه هلاکت می کنم …

 

دانلود رایگان افسونگر فرمت PDF                           

رمان قرار نبود نوشته هما پور اصفهانی

      

 

ژانر عاشقانه و کلکلی و هیجانی و همخونه ای 

 

قسمتی از رمان 

صدای آهنگ آنشرلی بلند شد … سرم داشت منفجر می شد … دستم رو از زیر پتو بيرون آوردم و روی عسلی كنار تخت كشيدم! صدا لحظه به لحظه داشت بلندتر ميشد و من لحظه به لحظه عصبيتر ميشدم! بالاخره دستم خورد به گوشم … چنگش زدم و كشيدمش ريز پتو … یکی از چشمامو به زور باز كردم و دكمه قطع صدا رو زدم … صدا خفه شد!

نميدونم چرا آهنگی رو كه اينقدر دوست داشتم گذاشته بودم برای آلارم گوشیم … دیگه داشتم از این آهنگ متنفر میشدم!ساعت چند بود ؟ هفت صبح … لعنتي … خوابم میومد دیشب تا صبح داشتم چت میکردم و تازه دو سه ساعت بود كه خوابیده بودم! این چه قرار كوفتی بود كه من با دوستام گذاشته بودم …انگار مرض داشتم … با غر غر از جا بلند شدم و كش و قوسی به بدنم دادم …

نگاهم به در و دیوار بنفش اتاق افتاد … همه ديوارها با كاغذ ديواری بنفش پوشيده شده بود و بهم آرامش ميداد! در حالی كه لی لی میکردم تا خورده چیپس هایی كه از ديشب كف اتاق پخش شده بود و حالا چسبده بود به پایم جدا شود كنار پنجره رفتم و با ضرب گشودمش …

 

دانلود رایگان رمان قرار نبود فرمت PDF                          

 

رمان گناهکار نوشته فرشته تات شهدوست 

                   

 

 

ژانر عاشقانه و هیجانی 

 

قسمتی از رمان 

 با اخم غلیظی نگاهش کردم..گریه می کرد..برام مهم نبود..ای کاش خفه می شد..صداش رو اعصابم بود.. رو بهش کردم و با صدای بلند گفتم :هستی برو پایین .. با گریه داد زد :نمی خوام..آرشام..چرا درکم نمی کنی؟..تو که می دونی عاشقتم..چرا با من همچین معامله ای کردی؟..چرا؟..چــــرا؟.. به خاطرجیغ هایی که می کشید کنترلم رو از دست دادم .. سریع از ماشین پیاده شدم..به طرفش رفتم..درو باز کردم..بازوشو تو چنگ گرفتم و کشیدمش بیرون.. در برابر من توان مقاومت نداشت.. غریدم :بیا بیرون عوضی..دیگه نمی خوام چشمام به ریخت نحست بیافته..یا گم میشی اونم برای همیشه یا همینجا کارتو یکسره می کنم.. یک طرف زمین خاکی بود و یک طرفه دیگه پل هوایی..پرنده پر نمی زد……… جیغ کشید:دیگه می خوای باهام چکار کنی؟..من عوضیم یا تو؟..به روز سیاه نشوندیم..با احساساتم بازی کردی..دیگه چی دارم که می خوای ازم بگیری؟.. هلش دادم و با اخم گفتم :باهات چکار کردم؟..بهت تجاوز کردم؟..ازت فیض بردم؟..یه شب رویایی رو برات رقم زدم؟..چکارت کردم کثافت؟.. هق هق می کرد..همه ی آرایشش تو صورتش پخش شده بود.. نشست رو زمین..زار می زد.. دلم براش نمی سوخت..اره..این رو برای اونها به حق می دیدم..اینکه خردشون کنم..لذت می بردم وقتی می دیدم اینطور جلوم زانو زدن وشیون و زاری راه انداختند.. من کسی هستم که هیچ چیز و هیچ کس نمی تونست باهاش برابری کنه..غروری که من داشتم برای خودم ستودنی بود… ”

 

دانلود رایگان رمان گناهکار با فرمت PDF             

رمان عابر بی سایه نوشته زینب ایلخانی 

               

 

 

ژانر عاشقانه و درام و هیجانی

 

قسمتی از رمان 

رسومات کهنه و متحجر یک قبیله

مرا از دل تمدن بیرون کشید  و حال من اسیر امپراطوری بزرگ تو !

خانى و جان شده ای…

سرزمین وجودم را با یک شبیخون به تاراج ببر و قلبم تنها غنیمت این جنگ!

قسم میخورم تسلیم تسلیمم…

درنگ نکن با عشق بتازان و بیا…

 

دانلود رایگان رمان عابر بی سایه فرمت PDF