دانلود رایگان رمان در همسایگی گودزیلا

Hi Roman Hi Roman Hi Roman · 1400/04/17 18:53 · خواندن 3 دقیقه

رمان در همسایگی گودزیلا نوشته انیلا 


 

 

ژانر طنز و عاشقانه وکلکلی و هیجانی

 

قسمتی از رمان 

 

پاشو رها بلند شو ببینمچقدر می خوابی دختر؟!پاشو!!دیرشده!
این دیگه کیه کله ی صبحی؟؟؟
انگار فکرم و بلند گفتم چون یارو بایه صدای مسخره ودرحالیکه ادای دخترای لوس و درمیاورد گفت: ارغوان هستماز آشناییتون خوش بختم وشما؟؟!!(وبعدش دوباره صداش جدی شدو عصبی گفت:) پاشو ببینمتومن و نمیشناسی؟!!!!!!جلسه معارفه راه انداخته واسه منپاشودیرشده!
دههیه امروز و میخواستیم کلاسارو بپیچونیم و نریمااین خانوم اومده مارو باخودش ببرهچشمام و بازکردم و روی تخت نشستم کلافه گفتم:
اهاریمن حوصله دانشگاه ندارم!بیخیال شو.
– 
یعنی چی حوصله دانشگاه نداری؟!
– 
یعنی اینکه حسش نیست!بیخیال شو دیگه ارغوان.
– 
امروز باحسینی کلاس داریما!
– 
خب داشته باشیم.
– 
خب داشته باشیم؟!تومی فهمی داری چی میگی؟دلت میخواد سرمون و ببره بذاره رو سینمون؟
پتورو کشیدم روی سرم وبا لحن خواب آلودی گفتم:اون هیچ کاری ازدستش برنمیاد.
وچشمام و بستم.
– 
رها!!!اذیت نکن دیگه.پاشو!
– 
بیخیال شو!دیشب دیر خوابیدم،خوابم میاد.الانم سرم درد میکنه!
– 
چه غلطی می کردی که دیر خوابیدی؟!
همون طور که چشمام بسته بود و سعی می کردم بخوابم،

باشیطنت گفتم:داشتم باآقامون اس بازی می کردم،نفهمیدم زمان چجوری گذشت!عشقه دیگه!
ارغوان خندید وبه سمتم اومد.

پتو رو از روی سرم کنار کشیدوگفت:پاشو ببینم!خرخودتیخدا پسِ کله هیچکی نمیزنه که بیاد بشه آقای تو!
چشمام و بازکردم و باشیطنت گفتم:خیلی دلشم بخواد!دختر به این ماهی!مثه پنجه آفتاب می مونم.
ارغوان باخنده گفت:توازخودت تعریف نکنی،کی تعریف کنه؟!
خندیدم وگفتم:عزیزم من چه از خودم تعریف کنم،چه نکنم،تعریفی هستم!
– 
اوهو!اعتماد به سقفتون تو طحالم خانوم!
بعداز گفتن این حرف،درحالیکه داشت پتو رو جمع می کرد

گفت:پاشو ببینم!مرده شوره ریختت و ببرن!میدونی ساعت چنده؟!7:45!پاشو!پاشو بریم که امروز دخلمون اومده!

 

   دانلود رایگان رمان در همسایگی گودزیلا فرمت PDF